نبوده نام تو در لا به لای اشعارم
که توبه میکنم امشب برای اشعارم
اجازه میدهی آقا که شاعرت باشم؟
میان جاده ی شعرم مسافرت باشم؟
اجازه هست برای تو درد دل بکنم
و با دو چشم خودم ابر را خجل بکنم؟
بگویم از خودم از این همه پشیمانی
اگر چه قصه ی من را تو خوب میدانی
چقدر توبه شکستم،چقدر بد شده ام
چقدر ساده از ایمان خویش رد شده ام
میان همهمه ی روزگار گم شده ام
درون پیله ی خود در حصار گم شده ام
اگرچه نوکر خوبی برایتان نشدم
و در حریم ولای تو پاسبان نشدم
هنوز هم که هنوزست دوستت دارم
و بی تو از همه ی زندگیم بیزارم
***
شما تمام تقاضای این جهان هستی
و ماه گم شده ی هفت آسمان هستی
جهان بدون شما واژه ی قشنگی نیست
و کعبه بی تو بجز یک نماد سنگی نیست
***
اگر شبیه، به یک کودک گدا شده ام
خوشم گدای در خانه ی شما شده ام
گدایی در این خانه پادشاهی ماست
و این ورای تمام کلام و فلسفه هاست
ببخش بعد گناه آمدم به سوی شما
اجازه هست که باشم دخیل کوی شما؟
دوبار منتظر آب و دانه ام ارباب
که من کبوتر بی آشیانه ام ارباب
شاعر : سید میلاد میرجلالی
http://mirjalali.ir